میزان تاثیر خودکنترلی در شکلگیری عادات جدید چقدر است؟
یکی از مشهورترین مطالعات تاریخ روانشناسی پیرامون اندازهگیری میزان خودکنترلی، در کودکان چهارساله یک مهدکودک شکل گرفت. در این آزمایش به هر یک از بچههای کودکستانی در دانشگاه استنفورد، یک عدد شیرینی مارشمالو در بشقاب داده شد. آزمایشگر این توضیح را به بچهها میداد که اگر بتوانند ۱۵ دقیقه جلوی خودشان را بگیرند و مارشمالو را نخورند، یک مارشمالو دیگر نیز بهعنوان جایزه دریافت خواهند کرد.
زمانی که بچهها با یک شیرینی مارشمالو در اتاق تنها میشدند، نمیدانستند باید چه کنند. تقریباً ۷۵ درصد آنها تسلیم وسوسه شدند و آن مارشمالو را خوردند. به طور میانگین بچهها حدود ۹ دقیقه صبر میکردند. این به این معنا بود که بیشتر آنها جایزه دوم را از دست میدادند.
اما آن یکچهارم از کودکان که موفق شدند جلوی خود را بگیرند، چطور توانسته بودند این کار را انجام دهند؟ این بچهها راهکارهایی برای پرتکردن حواسشان پیدا کرده بودند. بعضیها آواز میخواندند و بعضیها روی صندلی خودشان تلوتلو میخوردند. بقیه نیز تصور کرده بودند که شیرینی یک ابر یا بالشت است یا هر چیزی که قادر به خوردنش نیستند.
تحقیق با دنبالکردن زندگی بچهها در دوران نوجوانی و بزرگسالیشان بیشتر موردتوجه واقع شد و آشکار نمود که خودکنترلی یک ویژگی بادوام است. آنهایی که قادر بودند در ۴ سالگی در برابر وسوسه خوردن شیرینی مقاومت کنند، در نوجوانی در مدرسه نمرات بهتری کسب میکردند و در بزرگسالی اضافهوزن کمتری داشته و شریک عاطفی بهتری بودند و با فرزندانشان رفتار خوبی داشتند.
به «تعویق انداختن خشنودی لحظهای»، یک مهارت شناختی – اجتماعی بنیادی است که رابطهای معکوس با تکانشگری و رابطهای مستقیم با کنترل اجرایی دارد، مهارتی که میتواند یکعمر برای تمام انسانها مفید واقع شود. (تکانشگری؛ یک میل شدید لحظهای است که در پاسخ به یک محرک ذهنی یا خارجی در فرد شکل میگیرد)
تأثیر خودکنترلی در کسب موفقیت چه میزان است؟
در مطالعهای که در کشور سوئد انجام شد نشان میدهد افرادی که امتیاز خودکنترلی بالاتری را کسب کردهاند برای دوران بازنشستگی میزان پسانداز بیشتری دارند، بازپرداخت وامهایشان بهموقع است و حواسشان به هزینههایشان هست، از سلامت بالایی برخوردارند و اضافهوزن چندانی ندارند.
در مطالعهای دیگر که در کشور سوئیس انجام شد یک تعداد از افراد برای چهار سال پیاپی رصد شدند. آنهایی که میزان خودکنترلی بیشتری داشتند، غذای مغذیتری میخوردند و معمولاً پرخوری انجام نمیدادند و وزن مناسبی داشتند.
افرادی که خودکنترلی بیشتری دارند از یک تعداد تکنیک برای چشمپوشی از لذتهای آنی استفاده میکنند. آنها زندگی پر از ترک لذت و محرومیت از همه چیز ندارند. این افراد به روشی زندگی خودشان را بهتر مدیریت میکنند.
سؤال اینجاست، آنها چه کاری انجام میدهند که تمام موفقیتها و دستاوردهای عالی را در زندگی به دست میآوردند؟ پاسخ این است: «آنها عادتهای خوبی دارند.»
مطالعات مختلف نشان میدهند افرادی که خودکنترلی بالاتری دارند کارهای سودمند بیشتر و مضر کمتری را انجام میدهند. این افراد امیال و وسوسههای محیط اطرافشان را تا میتوانند خنثی میکنند و میدانند که چطور یک عادت جدید را با تکرار یک تعداد از اعمال، در یکزمان مشخص و مکانی یکسان در خود شکل دهند. بهعنوان نمونه برای شکلدادن عادت پیادهروی روزانه در خودشان، هر روز رأس ساعت ۵ عصر در پارک محله به پیادهروی مشغول میشوند؛ یعنی در یک زمان و مکان ثابت، بدون نیاز به تصمیمگیری و فکرکردن هرروزه.
یک باور اشتباه پیرامون خودکنترلی چیست؟
یک باور غلط این است که فکر کنیم افرادی که از خودکنترلی خوبی برخوردارند بهخاطر قدرت اراده قوی و توانایی ترک لذتهای آنی قادرند به دستاوردهای بزرگ نائل شوند؛ درحالیکه اگر کمی دقت کنیم متوجه میشویم آنها موفق میشوند چون خود را مجهز به عادتهایی کردهاند که به کمک آنها میتوانند اهداف مهم زندگیشان را با اطمینان و بدون تقلای زیادی محقق کنند.
بیل گیتس بنیانگذار شرکت مایکروسافت یکی از موفقترین افراد حال حاضر دنیا از لحاظ مالی و کسبوکار میباشد و در یکی از مصاحبههایش اعتراف کرد: قبلاً عادت داشته است، کارهایش را به تعویق بیندازد.
زمانی که او دانشجوی دانشگاه هاروارد بود در کلاسها شرکت نمیکرد و به درسها خیلی اهمیتی نمیداد. روش او این بود که تا لحظه آخر هیچ کاری انجام ندهد، درست چند روز قبل امتحان شتابزده کتابها را میخواند و از قضا همیشه در امتحان باتوجهبه نبوغ خارقالعادهای که داشت مثل یک جادوگر، نمرات الف را یکییکی درو میکرد!
اما بیل گیتس دو سال بعد از ترک تحصیل از هاروارد به این واقعیت پی برد که دنیای کسبوکار تحت تأثیر نمایشهای فوری و نبوغآمیز او قرار نمیگیرد. او میگوید «هیچکس به این خاطر که کارها را در لحظه آخر انجام میدادم تشویقم نمیکرد. این واقعاً عادت بدی بود و یکی دو سالی طول کشید تا توانستم از شرش خلاص شوم.»
گیتس برای توصیف عادتهای کسبوکاری که در خود شکل داده است از استعاره پرواز استفاده میکند: «خلبانها معمولاً میگویند که فرود خوب، نتیجه ارتفاع کم کردن خوب است» و به همین شکل، «جلسات خوب، نتیجه آمادگی خوب است.»
او متوجه شد که اگر پیش از جلسه تمامی مستندات و دادههای لازم را برای تیمکاری ایمیل کند، آنها وقت کافی دارند که اطلاعات را از قبل تحلیل کنند و در نتیجه جلسات بازدهی بالاتری خواهند داشت و این به نفع همه خواهد بود.
گیتس میگوید: «خودکنترلی، به معنای قراردادن خودمان در موقعیتهای درست، برای تشکیل عادتهای درست است.»
آیا عادتها میتوانند جایگزین خودکنترلی شوند؟
در یک مطالعه که توسط وندی وود و همکارانش بر روی دانشجویان کالج، در کالیفرنیای جنوبی انجام شد، هدف این بود که بررسی شود آیا میتوان عادتهایی ساخت که جای خودکنترلی را پر کنند؛ یعنی عادتهایی که باعث شوند افراد بهرغم وسوسهها و لذتهای آنی پیشرو، انتخاب سودمندانه را ترجیح دهند؟
زنانی که برای این مطالعه انتخاب شدند همگی میخواستند لاغر و سلامت باشند. چالش آنها این بود که به خوردن شکلات بسیار علاقهمند بودند. سؤال مهمی که این تحقیق به دنبال پاسخش بود این است که آیا این زنان میتوانستند یاد بگیرند که بهصورت خودکار و ناآگاهانه، بهجای خوردن شکلات، خوردن هویج را انتخاب کنند یا خیر؟
برای انجام این مطالعه از یک بازی کامپیوتری کمک گرفته شد که در آن شرکتکنندگان سعی میکردند هویجهای واقعی (که میتوانستند بخورند) را با حرکتدادن دسته بازی بهطرف تصویر هویج روی صفحهنمایش، جایزه بگیرند.
گام اول
در گام اول آزمایش، شرکتکنندگان این تحقیق در شرایطی بازی را انجام میدادند که گرسنه بوده و حداقل از ۳ ساعت قبل بازی، چیزی نخورده بودند. قبل از اینکه هویجها در صفحه، نمایش داده شوند یک تصویر چرخان بنفش رنگ در مانیتور ظاهر میشد و بهعنوان یک محرک اولیه برای حرکتدادن دسته بازی به سمت هویجها عمل میکرد. اگر شرکتکنندگان موفق میشدند بهموقع دسته بازی را در جهت هویجها بچرخانند (در این مورد بهطرف پایین) به طور میانگین هرکدام حدود ۱۸ هویج کوچک برنده میشدند (و میخوردند).
شرکتکنندگان گرسنه، برای روز دوم نیز این بازی را انجام دادند و هر کدامشان موفق شدند هویجهای بیشتری برنده شوند. تا این مرحله از آزمایش آنها عادت حرکتدادن دسته بازی بهطرف تصویر هویج را در خود ایجاد کرده بودند. تمامی شرکتکنندگان، این کار را بدون قصد قبلی و بهصورت ناخودآگاه و با سرعت زیاد انجام میدادند.
گام دوم
در گام دو آزمایش، تغییری در بازی ایجاد شد. شرکتکنندگان میتوانستند شکلات یا هویج برنده شوند و بخورند، بسته به اینکه دسته بازی را به کدام سمت حرکت دهند. همچنان آنها با حرکت دسته بازی به سمت پایین قادر بودند گزینه سالم؛ یعنی هویجها را انتخاب کرده و یا با حرکت دسته بازی به سمت بالا، تسلیم وسوسه خود شده و شکلات را انتخاب کنند.
شرکتکنندگانی که عادت قوی انتخاب هویج را در خود داشتند اساساً قبل از اینکه فرصت فکرکردن به گزینهٔ جایگزین را داشته باشند پاسخ میدادند. در این افراد عادت (حرکتدادن دست به سمت پایین، زمانی که تصویر بنفش چرخان روی صفحه، نمایش داده میشد) کنترل را در دست میگرفت و شرکتکنندگان بلافاصله به مرحله بعدی بازی میرسیدند. آنها حتی وقتی که امکان انتخاب شکلات را داشتند در ۵۵ درصد مواقع، هویج را انتخاب میکردند! هرچند که در دنیای واقعی همیشه انسانها خوردن شکلات را به هویج ترجیح میدهند. عادت، به همین سادگی در آنها جایگزین خودکنترلی شده بود و شرکتکنندگان طبق عادت ایجاد شده، بیشتر از شکلات، هویج میخوردند.
گام سوم
در نهایت در گام سوم، تصویر هویج به محل دیگری از صفحهنمایش منتقل شد. تصویر بنفش چرخان که محرک عادت شکلگرفته در افراد بود به یک تصویر نوکتیز و قهوهای تغییر کرد. برای انتخاب هویجها شرکتکنندگان باید دسته بازی را در جهتی تازه (به سمت چپ) حرکت میدادند.
این تغییرات بهظاهر اندک نباید تفاوت چندانی ایجاد میکرد، اما جالب این بود که دیگر خبری از پاسخ فوری و عادت گونه شرکتکنندگان نبود. حالا آنها باید در مورد اینکه شکلات میخواهند یا هویج فکر میکردند. همچنین باید در مورد اینکه دسته بازی را به کدام سمت حرکت دهند نیز تصمیم میگرفتند. دیگر هویج انتخاب محبوب نبود، آنها در ۶۳ درصد مواقع شکلات را انتخاب کردند. نکته مهم اینجاست که ایجاد تغییرات اندک در محرک و پاسخ، شرکتکنندگان را مجبور کرد که تصمیمات خودآگاه بگیرند. دیگر عادت ایجاد شده قبلی بیاثر شده بود.
آیا خودکنترلی موثر است؟
این مطالعات ما را به این جمعبندی منطقی میرسانند که اگر میخواهیم بهسلامتی، موفقیت و آسایش مورد نظرمان دست پیدا کنیم، باید عادتهای درستی را در خودمان پرورش دهیم تا انجام فعالیتهای سودمند (خوردن هویج بهجای شکلات)، تبدیل به انتخاب همیشگی ما شوند. بهترین حالتِ شما و بهترین کیفیت دستیابی به اهداف، زمانی حاصل میشود که انجام یک عادت، نیازی به تفکر نداشته باشند. چه بهتر است که بهصورت ناخودآگاه و غیرارادی انجام شود. زمانی که شما شروع به تفکر میکنید هر لحظه امکان دارد از اهداف عالی و چشماندازتان منحرف شوید و تصمیمی بگیرید که به سودتان نباشد.
دیدگاهتان را بنویسید